دانشگاهی

آموزشی، اجتماعی،فرهنگی،هنری،ورزشی

دانشگاهی

آموزشی، اجتماعی،فرهنگی،هنری،ورزشی

جزوه فرهنگ عمومی- استاد گلستانی


 

جزوه فرهنگ عمومی استاد گلستانی


 

 

فرهنگ چیست؟

برای شناخت مردم هر قوم و ملتی باید با فرهنگ عامه یا فولکلور آنها آشنایی پیدا کرد. فرهنگ عمومی گنجینه گرانقدری از آئین جشن های مذهبی، ملی، عادات، عقاید، قصه ها، افسانه ها، مثال ها، ترانه ها، لالایی ها، چیستان ها و پند پیران می باشد که شناخت و مهم تر از آن حفظ آن، بر همگان ضروری است. گام نخست شناخت فرهنگ است تا راه برای شناخت فرهنگ عمومی هموار شود.

فرهنگ از دو جزء "فر" به معنای بالا ، جلو و "هنگ" به معنای قصد کردن، کشیدن و آوردن تشکیل شده است.

فرهنگ عمومی چیست؟

اگر روزگاری پیش در عصر کشاورزی، منبع قدرت و حرکت، زور بدنی و نیروی بازو بود و اگر در دوران اولیه صنعتی و مدرن، عامل تعیین کننده سرنوشت بشر، پول، ثروت، قدرت اقتصادی و قدرت نظامی بود، در جهان کنونی دیگر نه از زور برای نقش آفرینی بنیادی کاری ساخته است و نه از زر. بلکه آن چه می تواند منشا و پایه تمام تحولات بشری واقع شود، فرهنگ است.

فولکلور چیست؟

از دو جزء "فولک" به معنی توده و "لور" به معنی دانش تشکیل شده است و برخی آن را فرهنگ و دانش عوام که تشکیل شده از آداب، رسوم، عقاید، عادات، افسانه ها و اشعار عامیانه می داند.

استاد معین را عقیده بر آن است که فولکلور، علم و دانش مربوط به آداب و رسوم توده مردم، افسانه ها، تصنیف های عامیانه، علایق و باورهای آنان است.

 

 

کارکردهای فرهنگ:

اگر فرهنگی بخواهد برای یک جامعه به عنوان فرهنگ باقی بماند و توسط اعضای آن جامعه حفظ شده و مقدس شمرده شود، باید از 5 کارکرد برخوردار باشد:

1ـ تامین نیازهای فیزیولوژی.

2ـ ایجاد ارتباط جمعی.

3ـ اعطای هویت فرهنگی به اعضا.

4ـ حفظ تداوم و بقای جامعه.

5ـ ایجاد و حفظ همبستگی و انسجام اجتماعی. 

 

واژه فرهنگ:

با شروع تعلیم و تربیت جدید در ایران، فرهنگ به معنی آموزش و پرورش به کار رفت و وزارت معارف به وزارت فرهنگ تغییر نام داد و امروزه نام آن وزارتخانه، با وجود اینکه از فرهنگ به وزارت آموزش و پرورشتغییر یافته، اصطلاح فرهنگیان منحصرا به آموزگاران و دبیران و کارمندان وزارت آموزش و پرورش ابلاغ می شود. 

تعریف و تبیین فرهنگ:

دیدگاه های مختلف فلسفی، دینی، اجتماعی و روانشناسی در متمایز ساختن انسان از سایر حیوانات، هر یک توصیفی را چون(انسان حیوانی است ناطق که می تواند بخندد) و (انسان حیوانی است بافرهنگ) عرضه نمودند. بشر برای اینکه محیط طبیعی را برای زیستن آماده کند و از منابع و
 نعمت هایی که ابر و مه و خورشید و فلک در پیرامون او گسترده اند استفاده کند، قرن ها تلاش کرد و اندیشه نمود، ابزار ساخت و به اکتشاف و اختراع دست زد تا وسایل آسایش خود را فراهم آورد و عوامل ناراحتی خود را از میان بردارد و حاصل این تجربه ها و دستاوردها و اکتشافات و مهارت ها را به فرزندان خود سپرد و آنان نیز به زعم خود این میراث را با تغییر دادن و کاستن و افزودن، به نسل بعد سپردند.

تایلر می گوید: فرهنگ مجموعه پیچیده ای است که شامل معارف، معتقدات، هنرها، صنایع، فنون، اخلاق، قوانین، سنن، عادات، رفتار و ضوابطی است که فرد به عنوان عضو جامعه، از جامعه خود فرا می گیرد و در برابر آن جامعه، وظایف و تعهداتی را بر عهده دارد.

*مارگارت مید می گوید: فرهنگ، پذیرشی از مجموع رفتارها و اعمال موجود در یک جامعه است که اعضا و افراد آن، با ضوابطی مشترک، تمامی آن را به کودکان خود و قسمتی از آن را به مهاجرینی که به عضویت جامعه در می آیند، منتقل می سازند.

از نظر جامعه شناسان و مردم شناسان، فرهنگ علاوه بر همه اینها، شامل تمامی چیزهایی است که فرد به عنوان عضوی از جامعه کسب می کند. یعنی همه عادات و اعمالی که فرد از راه تجربه و سنت آموخته است، به انضمام تمام اشیاء مادی که توسط گروه تولید می شود، می توان در آثار هنری با مطالعات علمی متجلی دید. بعلاوهدر آنچه می خوریم و می آشامیم و می پوشیم یا در انواع خانه هایی که بنا می کنیم، در روابطمان با اعضای خانواده خود با سایر افراد جامعه در نظام ارزشی جامعه، در آنچه می آموزیم در تصورمان، از خوب و بد در آرزوهایمان، در نظرمان نسبت به سایر جوامع و در بسیاری چیزهای دیگر، تجلیات فرهنگ مشهود است. 

 

ویژگی های فرهنگ:

برای روشن تر شدن مفهوم و قلمرو پدیده های فرهنگی، ویژگی های سه گانه و به ظاهر متناقضی را که "هرسکوتیس" بیان داشته، مورد تحلیل و تفسیر قرار می دهیم.

1ـ فرهنگ، عام و خاص است:

فرهنگ به عنوان دستاورد معرفتی و فنی انسان و همه جوامع انسانی(عام) است؛ یعنی در همه جوامع انسانی، کوچک، بزرگ، ساده یا پیچیده این میراث مشترک و عمومی دیده می شود که بدین شرح است:

الف) تمامی گروه های انسانی برای بدست آوردن مایحتاج زندگی، به ساختن ابزار و ادوات و فعالیت های تولیدی و تهیه غذا و لباس و مسکن می پردازند و وسایل و شیوه ها و ضوابطی برای آن دارند.

ب) در همه جوامع، برای ارضای غرایز جنسی و بقای نسل، نهاد و نظام خویشاوندی و بنیاد خانواده وجود دارد که مبتنی بر قواعد و ضوابطی خالی است. هیچ جامعه ای را سراغ نداریم که در روابط جنسی و خانوادگی، بی بند و بار و بدون قاعده و مقررات باشد.

ج) در جوامع، ضوابط و قواعدی در زمینه داد و ستد و حفظ روابط اقتصادی(تولید،توزیع،مصرف) گروه ها و خانواده ها وجود دارد.

د) برای حفظ و بقای همه جوامع، نظام اجتماعی و سیاسی و نیز قوانین و مقررات و ضمانت اجرایی آنها وجود دارد. هیچ جامعه ای را سراغ نداریم که با هرج و مرج دوام داشته باشد.

م) همه جوامع و ملل، فلسفه ای برای زندگی و عقیده ای درباره هستی و مرگ در جهان دارند.

و) همه گروه های اجتماعی برای فهماندن مقصود خودبه دیگران و فهمیدن منظور افراد، علائم و اشارات و زبان و بیانی دارند.

ه) همه جوامع انسانی، برای بیان آرزوها، غم ها، شادمانی ها و اندیشه های خود، دارای آواز، قصه، ادبیات، رقص، نقاشی، موسیقی، مجسمه سازی و نمونه های دیگری از هنرهای زیبا هستند.

ی) همه اقوام و جوامع، درباره گذشته و هویت خود، دارای خاطرات، داستان ها، اسناد و مدارک و بالاخره تاریخ هستند ولی با وجود (عام) بودن فرهنگ، ملاحظه میگردد که هر گروه اجتماعی، دارای ضوابط خویشاوندی، شیوه اقتصادی، مقررات، مناسک اعتقادی، زبان، ادبیات و هنر مختص به خود می باشند و هیچ کدام از زمینه ها و پدیده های فرهنگی نیست که در دو جامعه یا دو قوم یا دو گروه اجتماعی شبیه به یکدیگر باشند. به عبارت دیگر، فرهنگ هر جامعه(خاص) همان جامعه است. 

2ـ فرهنگ، متغیر ولی ثابت است:

تمام پدیده های اجتماعی و نیز غیر اجتماعی، بنا بر مقتضیات زمان و مکان و مطابق نیازهاــ اختراعات، تجربیات و مهاجرت ها، دستخوش تغییر و تحول قرار می گیرد ولی این تغییر، در زمینه فرهنگی به قدری کند و آرام صورت می گیرد که در مشاهدات و ملاحظات روزمره، محسوس نیست و تقریبا ثابت به نظر می رسد. (تمدن های از بین رفته که آثارشان را از خلال اوراق تاریخی و حفریات باستان شناسی میتوان دید) ثابت اند.

 

*3ـ پذیرش فرهنگ(اجباری) ولی (اختیاری) است:

فرهنگ، تمام حیات اجتماعی ما را در بر می گیرد ولی به ندرت خود را آشکارا بر افکار و اعمال ما تحمیل می کند. به عبارت دیگر، انسان از بدو تولد غذا خوردن، نشستن، حرف زدن، لباس پوشیدن و بالاخره شناخت ارزش ها را چه بخواهد و چه نخواهد، در خانواده فرا میگیرد. کودک بالاجبار، جامعه و اعمال و رفتار طایفه و قشر و طبقه و بالاخره شهری را که محل رشد و نمو اوست، می آموزد ولی انسان بنا به خصوصیات جسمانی، فکری، روانی، علمی و اجتماعی که دارد و یا به دست می آورد، در چارچوب آنچه که از جامعه خود می آموزد، باقی نمی ماند و مختار است که پا فراتر نهد. بی گمان اگر جز این می بود، انسان در محدوده فرهنگ زمان خود می ماند. این همه اختراعات و اکتشافات و توسعه و تحول فنی، زیستی و فکری محدود بود و در طول قرون، تغییر فرهنگی به وجود می آمد و افراد را به حریم(اختیاری) می کشانید. 

 

فرهنگ مادی و غیر مادی:

فرهنگ مادی:

به مجموع پدیده هایی اطلاق می گردد که محسوس و ملموس و قابل اندازه گیری با موازین کمی و علمی است. مانند: فنون، ابزارهای کاربردی و تولیدی، داروهای شیمیایی، فنون پزشکی، وسایل موتوری، ابداعات برقی.

 

فرهنگ غیرمادی:

به موضوعات و مسائلی گفته می شود که قابل اندازه گیریبا موازین کمی نیست و به آسانی نمی توان آنها را مقایسه و ارزیابی نمود. مانند: معتقدات، ضوابط خویشاوندی، زبان، هنر، ادبیات و رسوم که درواقع هویت فرهنگی یک جامعه را تشکیل می دهد.

 

عناصر فرهنگی:

ساخت فرهنگی معمولا از عنصر فرهنگی، ترکیب فرهنگی و حوزه فرهنگی تشکیل می گردد.

1ـ عنصر فرهنگی:

نزد همه محققان یکسان نیست. مثلا در زمینه مسکن، اگر خانه را در نظر بگیریم، میتوان عناصر مادی(اتاق ها،راهرو،آشپزخانه) و عناصر غیر مادی(رفتار افراد خانه با یکدیگر،رفتار با جامعه خارج از خانه) را نام برد. 

2ـ ترکیب فرهنگی:

مجموعه چند عنصر که در یک موضوع مشترک، کارکردشان در یک جهت و به یک منظور باشد.

 

3ـ حوزه فرهنگی:

با توجه به دو منطقه در یک سرزمین، ملاحظه می گردد با اینکه آن دو منطقه، فرهنگ کاملا مشابهی ندارند، مع ذلک نقاط مشترک و ترکیب های فرهنگی مشابه فراوانی بین آنها وجود دارد. هرگز این تشابه بین دو منطقه از دو سرزمین دیده نمی شود. (حوزه فرهنگی، سفال، نقش و نگار، بافندگی.)

 

 

 

خرده فرهنگ:

فرهنگ هر جامعه، زمینه های عمومی و مشترک با فرهنگ جوامع دیگر دارد ولی خصوصیات و پیچیدگی های خاص و سادگی های فرهنگی در هر جامعه، اختصاص به همان جامعه دارد. این خصوصیات، در(فرهنگ خاص هر جامعه) نیز برای همه اعضای آن، مفهوم و ارزش مشابه و مشترک ندارد. افراد جامعه بر حسب اینکه متعلق به کدام گروه اجتماعی و شغلی هستند و به چه طبقه ای بستگی دارند، و خود را از چه طایفه ای می دانند، و به کدام گرایش فکری و عقیدتی منصوبند، و بر حسب اینکه از نظر جنسی و سنی در چه رده ای قرار دارند، دارای نمود و ظهور و مختصات فرهنگی متفاوت اند و به آسانی می توان آنها را به اعتبار گفتار، رفتار و لباس، از یکدیگر متمایز ساخت. این تفاوت ها و ویژگی های داخلی هر فرهنگ را(خورده فرهنگ) می گویند.

به عنوان نمونه زبان را در نظر بگیرید؛ درست است که هر جامعه دارای زبانی معین است که با زبان جامعه ای دیگر فرق دارد، ولی به آسانی می توان تمییز داد که کودکان، جوانان، پیران، کارمندان دولت، کارگران، بازاریان، ساکنان جنوب شهر و شمال شهر، هر یک دارای کلمات، اصطلاحات، اشارات، ضرب المثل ها، شوخی ها، تعارفات، ادبیات و زبان مختص به خود می باشد. در مورد لباس، مسکن، خوراک و سرگرمی، به همین ترتیب در یک جامعه، بر حسب شغل و موقعیت اجتماعی و اقتصادی و سن و جنس، خورده فرهنگ ها کاملا متمایز از یکدیگر وجود دارد.(در جامعه سنتی، تفاوت های زیادی با جامعه صنعتی دیده می شود) در جامعه صنعتی، با توسعه تکنولوژی جدید و ارتباطات مانند: سینما، رادیو، تلویزیون و تولیدات، تفاوت بیشتر شده است.

 

تغییرات فرهنگی:

فرهنگ پذیری و تغییرات فرهنگی در جوامع، صورت میگیرد. جامعه شناسان، این عوامل را باعث تغییرات فرهنگی در یک جامعه میدانند:

1ـ افزایش یا کاهش سریع جمعیت یک جامعه که در اثر حوادثی چون سیل، طوفان، شیوع بیماری و جنگ عارض می شود.

2ـ تغییر محیط جغرافیایی و مهاجرت دسته جمعی به سرزمین های جدید. مثال: ورود اتومبیل به عنوان عنصر فرهنگی تازه را در نظر می گیریم؛ ملاحظه می گردد که این نوآوری پس از مخالفت ها و طرفداری های چندین ساله به تدریج، وسیله های نقلیه ای چون اسب، قاطر، درشکه، دلیجان و مشاغلی چون درشکه چی و نعل بند از صحنه نیازمندی های عمومی خارج گردید و به جای آن، تاسیساتی چون گاراژ، پمپ بنزین، تعمیرگاه، اداره راهنمایی و رانندگی و مشاغلی چون مکانیکی، پنچرگیری، صافکاری و رانندگی را به وجود آورد؛ همچنین کلماتی مانند ترافیک، ترمز و شوفر را رایج کرد.

 

 

تعریف فرهنگ عمومی

     این اصطلاع در ادبیات علوم اجتماعی به چند معنای کلی به کار رفته است. بعضی آن را به معنای ((فرهنگ عامه)) و(( فرهنگ توده)) دانسته­اند و با رویکردی انتقادی و منفی با آن بر خورد کرده اند. در تلقی دیگر، فرهنگ عمومی را به عنوان فرهنگ مسلط و مشترک یک جامعه با بار ارزشی مثبت از جهت پذیرش اکثریت در مقابل خرده فرهنگ­ها تعریف کرده اند، بعضی نیزآن را در مقابل فرهنگ رسمی و سازمانی قرار داده‌اند.

بر اساس تعاریف موجود، به طور کلی می توان گفت تعاریف وتعابیر مرجع در زمینه ((فرهنگ عمومی))به دو گروه عمده تقسیم می‌شوند.

الف) گروهی که به پیروی از مالینوفسکی  ((فرهنگ عمومی)) را تعبیری برای ((فرهنگ جهانی)) به کار می برند و بر اساس آن نظر خود را در مورد فرهنگ، حدود، تحولات و شیوه دگرگونی و انواع آن مطرح می نمایند. این گروه بر رابطه ی فرهنگ و کنترل جهانی آن توسط نهاد های بین المللی تاکید دارند.در مقابل،گروه دیگر به تبعیت از ایو تو(( فرهنگ عمومی)) را تعبیری برای(( فرهنگ ملی)) به کار میبرند.از نظر این گروه،فرهنگ عمومی در مقابل خرده فرهنگ های گروهی یا قومی به کار می رود.بر اساس نظر آن ها فرهنگ عمومی همان شیوه ی زندگی رایج در بین مردم جامعه است. (آلمال 1380) با توجه به تقسیم بندی فوق برای دستیا بی به تعریفی منطقی و نسبتاً جامع و مانع از فرهنگ عمومی باید گفت که:فرهنگ عمومی بخشی از فرهنگ یک جامعه یا گروه است که اولاً مورد پذیرش اکثریت افراد گروه قرار گرفته. دوم غیر رسمی است. سوم ضمانت اجرایی دارد (طا لبی1380).

 

ویژگی‌های فرهنگ عمومی

1) فرهنگ عمومی متشکل از عناصر مختلف می باشد که هر کدام از آن ها ضمن ارتباط با عناصر دیگر دارای استقلال وجودی نیز می باشند(بعضی ها کمتر و بعضی ها بیشتر). لذا برای شناسایی فرهنگ عمومی بایستی به جمیع عناصر توجه کرد نه به صورت خاص و تک بعدی.

2) عناصر فرهنگ عمومی از منابع مختلفی سر چشمه می­گیرد که ممکن است ریشه تاریخی و سنتی داشته باشند یا اینکه دولت و حکومت آن ها را اشاعه داده باشد، یا اینکه از فرهنگ گروه ها و جوامع غیر خودی اخذ شده یا رسوخ کرده باشد.لذا هر کدام از منابع فوق ضمن آنکه صبغه خاصی به فرهنگ عمومی می بخشند آثار فرهنگی- اجتماعی مختلفی نیز بر جای می گذارند.

3) فرهنگ عمومی(در منظر جامعه شناختی) از نظر طولی،عرضی و درجه پذیرش در گروه،نسبی است.- نسبی بودن از نظر طولی(زمانی)، بدین معناست که یک فرهنگ یا عنصر فرهنگی ممکن است در دوره ای خاص خرده فرهنگ و حتی فرهنگ مربوط به گروهی خاص باشد ولی در دوره ای دیگر تبدیل به فرهنگ عمومی(عنصری از آن) شود.

- نسبی بودن به لحاظ عرضی، به مرجعیت گروهی یک پدیده در یک زمان خاص مربوط می شود، بدین معنا که بر اساس گروه مرجع انتخاب گروه مرجع انتخاب پدیده ی فرهنگی ممکن است خرده فرهنگ یا فرهنگ عامه باشد. به عنوان مثال امکان دارد یک خصوصیت فرهنگی در بین اقوام آذری به عنوان عنصری از فرهنگ عامه باشد اما در کل کشور به عنوان خرده فرهنگ محسوب شود.

 

 

تشریح و بررسی موضوع

     در جهان امروز که نقش فرهنگ نسبت به گذشته فزونی یافته است ضرورت هماهنگی و همسویی صاحب نظران، کار شناسان و برنامه ریزان هر کشور با نیازهای فرهنگی جامعه خویش بیشتر احساس می شود زیرا برای سیاست گذار فرهنگی بسیار حا ئز اهمیت است که روند دگرگونی‌هایی  که در فرهنگ روی می‌دهد و عواملی که بر آن موثرند، بر حدود سیاست گذاری ها و شیوه‌های تصمیم گیری اش چگونه تاثیر می گذارد و سمت و سوی این تا ثیر گذاری چگونه می‌باشد. به عبارت روشن تر سیاست گذار فرهنگی باید قبول کند که تصویر ثابت و یکنواختی را نمی توان از فرهنگ رایج در جامعه ارائه کرد به همین دلیل او نیز برای تحقق آرمان های اصلی خود باید تحولات و دگرگونی‌های فرهنگی و اجتماعی را مورد ملاحظه قرار دهد و به تناسب آن در روز آمد کردن سیاست‌های فرهنگی خویش تلاش نماید.

     فرهنگ رایج در جامعه که از آن به عنوان فرهنگ عمومی یاد می کنند حوزه ای از نظام فرهنگی جامعه است که بر خلاف حوزه فرهنگ رسمی عمد تاً بر پذیرش و اقناع، استوار است نه بر اجبار و قانون،بنا بر این تحقیق در آن معادل است با تحلیل و تبیین آموخته ها،یافته ها،گرایشات ورفتارهای مردم جامعه،زیرا اصلاح فرهنگ عمومی  عمد تاً به ویژ گی های اکتسابی شهر وندان یک جامعه در گذر سال ها یا حتی قرن ها اطلاق می شود به همین سبب تعریف جامع و مانع از فرهنگ عمومی بسیار دشوار و شاید هم غیر ممکن است لیکن با وجود همین دشواری، توجه به دو نکته زیر روشنگر راه شناخت فرهنگ عمومی است و آن اینکه:

اولاً: فرهنگ عمومی اکتسابی و آموختنی است.

ثانیاً: چون آموختنی است پس تغییر پذیر است، یعنی پیوسته دارای پویایی می باشد.

 

 

با توجه به آنچه که گفته شد باید خاطر نشان کرد که یک سری از عوامل و متغیر­ها به طور مستقیم بر فرهنگ عمومی تاثیر گذار می­باشند که از آن جمله می­توان به موارد زیر اشاره کرد:

1) متغیرهای فرهنگی- اجتماعی مانند: مدرسه، وسایل ارتباط جمعی، خانواده، دوستان، نهادهای مردمی و نیز برنامه های فرهنگی همچون همایش‌ها، سخنرانی ها، فعالیت­های هنری و مراسم فرهنگی و.... که همگی آن­ها ضمن اینکه خود از مولفه های فرهنگ عمومی می باشند واز آن متاثر می شوند بر فرهنگ عمومی جامعه نیز بسیار تاثیرگذار می باشند.

2) متغیرهای مذهبی مانند: مساجد، روحانیون، هیئت های مذهبی، جلسات قرانی و... نیز خود از مولفه های فرهنگ عمومی می باشند هم از آن تاثیر می پذیرند و هم بر آن تاثیر می گذارند.

3) متغیرهای سیاسی مانند: حکومت، رهبری، روابط با کشور های خارجی، احزاب و ... نیز علاوه بر اینکه بر فرهنگ عمومی تاثیر گذارند به عنوان مولفه ای از فرهنگ عمومی از آن تاثیر می­پذیرند.

4) متغیرهای اقتصادی مانند: بازار، بورس، تورم، عرضه و تقاضا و... نیز از عوامل موثر بر فرهنگ عمومی هستند که از آن تاثیر می پذیرند.

 

  نه/9 مورد از متغیرها و عوامل موثر بر فرهنگ عمومی:

با توجه به اینکه فرهنگ عمومی به مجموعه ای از باورها و رفتارهای صحیح و غیرصحیح یک جامعه گفته می شود و عوامل متعدد و متنوعی، قدیمی و جدید در پیدایش و ماندگاری آن تاثیرات مستقیم و غیرمستقیم دارد، شناسایی این گونه عوامل و تقسیم بندی مختلف آنها به عوامل عمومی و مشترک، سخت افزاری و نرم افزاری و نیز اختصاصی و منطقه ای بسیار مهم است. چرا که هرگونه اصلاح و اقدامات سازنده در این حوزه مستلزم شناخت این سنخ عوامل و متغیرها است تا بتوان سازوکارهای اصلاحی و سازنده را در مورد آنها به کارگرفت. با توجه به نوع فرهنگ عمومی حاکم بر کشورمان متغیرهای اصلی و موثر در فرهنگ عمومی ایران عبارتند از:

 1-طبیعی و جغرافیایی: این عوامل ممکن است جنبه طبیعی و جغرافیایی داشته باشد، چه اینکه در مناطقی از کشورمان که از جاذبه هایی نظیر نعمت دریا، ساحل، جنگل و... برخوردار می باشد، زمینه ارتکاب برخی رفتارهای خلاف شرع و قانون هم بیشتر مهیا می شود. یا مثلا در مناطق گرمسیری آمادگی بیشتری جهت رواج فرهنگ برهنگی و همچنین واکنشهای سریع و به اصطلاح چکشی وجود دارد. به عکس در مناطق سردسیری، خونسردی و ضرورت پوشش بیشتر محسوس می باشد. یا مثلا فرهنگ شهرهای زیارتی دارای خصوصیات مربوط به خود، آنهم در ابعاد مختلف می باشد.

2- تاریخ و حوادث گذشته: دسته ای از عوامل تاثیرگذار درفرهنگ عمومی، زاییده مسائل تاریخی و حوادث گذشته دور یا نزدیک است. و این تاثیرات به نوبه خود درسطح بندی کشوری، استانی و شهرستانی قابل تقسیم می باشد، لذا می بینیم در مناطق مختلف کشورمان در کنار تنوع لهجه ها و گویش ها، نوع پوشش و لباس و رفتار و عادتهای باستانی و ملی و نیز مذهبی از ویژگی های اختصاصی برخوردارند. یا مثلا در استان خوزستان از قدیم الایام برادران و خواهران عرب زبان، عید فطر را با شکوه و اهمیتی چون عید نوروز و بلکه بالاتر از آن نگاه می کنند، به طوری که بعضی مردم در آن منطقه می گویند عید عربها. بنا بر این با توجه به تاریخ و حوادث گذشته هر منطقه ای درسطح و گستره کشوری و فراگیر، مردم ما دارای فرهنگ های عمومی مثبت و منفی هستند پیدایش انقلاب اسلامی و به دنبال آن جنگ تحمیلی و دفاع مقدس و جانانه ملت رشید ما در مقابل استکبار جهانی، موجب تغییر و تحولات بنیادین در فرهنگ عمومی کشورمان و نیز درسطح منطقه و بین الملل گردید و جابجایی بسیاری از معادلات معمول را به دنبال داشت. اینکه اهل فرهنگ و هنر ما به چه میزان در معرفی ارزشها و تاثیرات شدید این دومقوله تاثیرگذار درفرهنگ عمومی بوده اند، خود نیاز به نقد و بررسی های دقیق و کارشناسانه دارد.

3- عنصر زمان و مکان: از عوامل موثر در فرهنگ عمومی کشور دو عنصر زمان (مناسبت ها) و مکان (مانند حوزه، دانشگاه، اماکن مقدسه و زیارتی، مساجد و...) می باشد که شرح و بسط در این دو عامل نیازمند شرایط مقتضی خود می باشد. اما به عنوان نمونه آن هم در این مختصر توأم با اجمال و شتاب به نقش آفرینی بسیار مهم دور و نزدیک مساجد و سنگرهای مقاومت، دیانت و پیدایش جرقه های آغازین انقلاب اسلامی و تأثیر شگرف آن در کم و کیف فرهنگ عمومی باید اشاره مختصری داشته باشم. باید همگی اعتراف کنیم که متأسفانه مساجد ما در سطح کشور از وضعیت مطلوب یکسانی برخوردار نمی باشند و از آسیب ها و نابسامانی های متعدد و متنوعی در ابعاد گوناگون عمرانی، فرهنگی- هنری، مالی- اداری و نیروی انسانی و... رنج می برند و وجود متولیان متعدد و موازی کار، این ضعف و آسیب ها را مضاعف نموده است. و اینکه چرا در برخی نقاط کشور بودجه بازسازی برخی امکنه تاریخی و کلیساها و نیز فعالیت های ورزشی باید میلیاردی باشد و در برخی نقاط دیگر تعدادی از مساجد تعطیل و متروکه و یا به کلی فاقد مسجداند، از سؤالات قابل تأمل و بحث برانگیزی است که اگر معلوم گردد، دقیقا چه کسی باید پاسخگوی نهایی باشد، خود یک موفقیت مهم به حساب می آید. در عرصه تأثیر عامل زمان و مناسبت های ملی، مذهبی و انقلابی در فرهنگ عمومی، باید گفت این از جمله عواملی است که بسیاری از ملت ها و کشورهای مسلمان و غیرمسلمان از آن بی بهره اند. بسیار ضروری است که با برنامه ریزی و مهندسی بسیار دقیق و مدون و به دور از مدیریت های چندگانه و موازی و سلیقه ای، کم و کیف این عامل مهم و تأثیرگذار در فرهنگ عمومی، مورد کنکاش و دقت کارشناسانه قرار گیرد. متأسفانه اوقات فراغت در ایام تعطیلات فرزندان انقلاب در گروه های سنی مختلف تبدیل به یک داستان غم انگیز تکراری و ملال آوری شده که هر ساله سازمان ها و ادارات مختلفی آن هم به طور موازی، فعالیت های کلیشه ای و نوعا غیر جذاب را ادامه می دهند.

4- رسانه های جمعی: از دیگر عوامل مهم تأثیرگذار در فرهنگ عمومی، نقش آفرینی رسانه های جمعی شنیداری، نوشتاری و دیداری است که صدا و سیما و سینما نقش پررنگ تر و موثرتری را ایفا می کنند، که امیدوارم در مورد این مقوله مهم، افراد دلسوز و محققی بتوانند حق مطلب را ادا کنند. و ان شاءالله... افراط و تفریط ها و نابسامانی ها در این عرصه کم رنگ و حتی بی رنگ گردد.

5- وسایل و تکنولوژی جدید: از جمله عوامل تأثیرگذار در فرهنگ عمومی کشور، پیدایش وسایل و تکنولوژی جدید و به روز، مانند کامپیوتر، تلفن همراه، ماهواره، اینترنت و... می باشد، که متأسفانه نقش تخریبی این گونه موارد در فرهنگ عمومی و وضعیت فعلی بیشتر است و دشمنان ما، بیشتر از این اهرم بسیار موثر آن هم در سطح وسیع و ارزان درحال بهره برداری هستند. که این مهم باید در کارگروه های تخصصی مورد نقد و بررسی قرار گیرد تا ما از حالت انفعالی و تدافعی بتوانیم بیرون بیاییم و در یک هیئت فعال و موثر ایفای نقش نماییم.

6- روحانیون، ائمه محترم جمعه و جماعات و اساتید و معلمان: نقش آفرینی روحانیت در ایران اسلامی از دیرباز تاکنون در جهت اشاعه فرهنگ ناب اسلامی، ظلم ستیزی و زدودن خرافات و بدعت ها و... بسیار مهم و ارزشمند می باشد و این نقش آفرینی در وقوع انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و در سنگرهای مختلف نظام مقدس جمهوری اسلامی جلوه بسیار روشن و بارزی پیدا نمود. روحانیت در ایران در سنگرهای مهمی مانند امامت جمعه و جماعت، وعظ و خطابه، تدریس در حوزه، دانشگاه و مدارس وحضور در برخی نهادها و ادارات تأثیرات به سزایی در فرهنگ عمومی جامعه دارد. همچنین اساتید دانشگاه و معلمین که نقش تعیین کننده آموزشی و تربیتی در شکل گیری شخصیت و هویت فرزندان این مرز و بوم دارند از دیگر اقشار فرهنگ ساز جامعه به شمار می آیند.

7- ورزش، ورزشکاران و ورزشگاه: امروزه در کشور ما مثل بسیاری از کشورهای دیگر این مقوله بسیار جذاب و تأثیرگذار در فرهنگ عمومی می باشد. جهت جلوگیری از صحنه های ضدارزش در عرصه ورزش، متولیان امر باید برنامه ریزی دقیق تری انجام دهند تا شاهد آثار مثبت آن در میان جامعه خصوصا جوانان باشیم و نابسامانی های فعلی از بین برود.

8- مراکز فرهنگی، بهداشتی و درمانی: مراکز فرهنگی ، اداری و غیر آن مانند حوزه و دانشگاه آموزش و پرورش و مدارس در همه مقاطع، اداره تبلیغات و فرهنگ و ارشاد اسلامی و هیئت های مذهبی تأثیر بسزایی در سالم سازی فرهنگ عمومی مردم دارند.

9- قوه قضائیه و نیروی انتظامی: نظر به اینکه بسیاری از مفسدان اخلاقی و اقتصادی عالما و عامدا دست به کارهای خلاف ضدشرع و قانون می زنند و بالطبع فرهنگ عمومی را در ابعاد گوناگون دچار آسیب های جدی می نمایند، این دو نهاد بسیار باارزش با تعامل خوب می توانند نقش بازدارنده را در مقابل مجرمان داشته باشند.»

 

 لایه های مختلف فرهنگ عمومی:

اگر فرهنگ عمومی عبارت باشد از محموعه منسجم و نظام یافته ای از اهداف، ارزشها، عقاید، باورها، رسوم و هنجارهای مردم متعلق به یک جامعه بزرگ، قوم یا ملت”. بنابراین فرهنگ عمومی، شامل تمامی فعالیتهای مبتنی بر اندیشه و عادت است که در جهت برآوردن نیازهای بشری بسته به انواع جوامع از نظر تاریخی، سیاسی، اقتصادی، مذهبی، رفتارهای عمومی مردم را شکل می دهد. همه انسانهایی که از گذشته های دور تا کنون در اقصی نقاط دنیا زندگی کرده اند؛ فرهنگ داشته اند. پس فرهنگ یک پدیده عام است و هیچ گروه یا فردی در جامعه انسانی نمی توان یافت که فرهنگ نداشته باشد؛ اما از آنجایی که اقوام و جوامع مختلف به نحوه یکسانی در برآوردن نیازهای خود و برخوردشان برای رفع نیازها یکسان نبوده است، طبیعتا فرهنگ خاص خود را ساخته و پرداخته اند و از این رو است که در جوامع مختلف، تنوع فرهنگی به چشم می خورد. لیکن در یک جامعه بزرگ، قوم یا ملت، بسیاری از ارزشها، باورها، هنجارها، معیارها و الگوهای رفتاری هستند که گذشته از تکثر فرهنگی قومیتهای مختلف جامعه، جنبه عام داشته، همگان آن را پذیرفته اند و در یک کل اجتماعی از آن پیروی می کنند. همین جنبه های عام در یک جامعه بزرگ یا ملت را به عنوان “فرهنگ عمومی” آن جامعه می توان مورد مطالعه و بررسی قرار داد. شخصیت اجتماعی مردم یک جامعه در فرهنگ عمومی آن خلاصه می شود و اهداف و کیفیت و مسیر حرکت به سوی تعالی با زوال و عقب افتادگی آن تحت تاثیر فرهنگ عمومی است. لذا اهمیت شناخت و بررسی فرهنگ عمومی برای ارتقا و تحول آن در مسیر رشد و توسعه، آشکار می شود. بسیاری از پژوهشگران برای واکاوی فرهنگ عمومی و اصلاح و برنامه ریزی آن ابتدا به بررسی دقیق آن از طریق کارکردهای سطوح و لایه های مختلف فرهنگ می پردازند.

 زیرا فرهنگ از سطوح مختلفی مشتق شده است که در اینجا اشاره می شود.

1-   برخی از این مشتقات در یک نظام فرهنگی، پایه ها و ریشه های فرهنگ عمومی را
می سازند. این بخش را لایه زیرین مجموعه می نامند که دیگر سطوح و لایه ها بر آن قرار دارند.

2-   می توان گفت که جهان بینی ها و شناخت شناسی در این سطح قرار دارد که ریشه بسیاری از باورها، اعتقادات و ارزشها را به عنوان لایه بعدی فرهنگ تشکیل می دهند.

3-   سطح بعد، آیین ها، هنر و ادبیات است که لایه بعدی را تشکیل می دهند و بر پایه باورها، اعتقادات و ارزشهای یک جامعه استوارند.

4-     لایه بعدی که بیرونی ترین و آشکارترین سطح است، هنجارها و الگوهای رفتاری و معیارهای اجتماعی در یک جامعه مورد مشاهده و بررسی است. یکی از جامعه شناسان به نام اولسون، فرهنگ را دارای چهار مولفه هنجار، باور، ارزش و تکنولوژی می داند. در هنجار به دنبال این هستیم که چه چیز در فرهنگ مردم وجود دارد و در ارزش به دنبال این هستیم که چه باید باشد. در حقیقت نگرش آرمانی به آنچه که در فرهنگ عمومی انتظار داریم، ارزش است و در تکنولوژی، به چگونگی انجام امور توجه داریم.

جلوه‌های مختلف فرهنگ (عمومی) از آنجا که فرهنگ ذاتا امری است ذهنی و زمانی جنبه عینی می یابد که در تمدن متبلور شده باشد و نیز صرف نظر از پسوندهایی که ممکن از بعد از فرهنگ بیاید دارای جلوه هایی چند است و «با این نگاه به فرهنگ ( امر معنوی متجلی در حوزه امر طبیعی )،  جلوه های فرهنگ (عمومی) را می‌توان به چند وجه تقسیم نمود. 1

1-             فرهنگ درونی شده : جایگاه اصلی معانی، ذهن افراد است. حیات درونی افراد در عین حال که خاستگاه معانی است، حامل معانی هم می‌باشد؛ فرهنگ در این حوزه نشو ونما می‌کند؛ تغییر می‌یابد و....   اما خود ذهن محصول فرهنگی است که آموخته می‌شود و بعد از دوره اکتساب حامل فرهنگ و گاه مولد آن می‌شود. این وجه فرهنگ را می‌توان « فرهنگ درونی شده » نامید . فرهنگ درونی را روانشناسان از جهت انتقال معانی، تثبیت و تغییر آن مورد بررسی قرار می دهند . فلاسفه هم در افقی وسیعتر حوزه معنی را مورد کاوش قرار می‌دهند. اموری چون اعتقاد، ارزشها و گرایشها که به عنوان فرهنگی یا بخشی از آن یاد شده است، حوزه‌ای از فرهنگ است که جایگاه اصلی آن درون یا ذهنیت افراد است که در قالب نمادها، همراه با تربیت، از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود

2-                  فرهنگ نمادی : هنگامی که فرهنگ در قالب نمادها ظاهر می‌شود، که از طریق آن تفهیم و تفهم و آموزش انجام می‌گردد، می‌توان از جلوه دیگری از فرهنگ یاد نمود که با عنوان «فرهنگ نمادین ( نمادی شده)» مشخص می‌گردد. آثار هنری، کتاب و نوشته از این نوعند

3-               فرهنگ نهادی : شکل دیگر بروز فرهنگ ( معنی) بروز آن در رفتار فرد است . رفتار افراد در جامعه در ترکیب با هم و رسوب شدن در طی زمان اشکالی از رفتار را تثبیت می‌کند که از آن به عمل قرار گیرد به آن « فرهنگ نهادی شده» گویند. 4

4-                  فرهنگ متبلور : فراتر از اینها، فرهنگ از طریق رفتار، تنها در قالب نهادها که معنوی هستند و شکل رفتار را تعیین می‌کنند، تبلور نمی‌یابد . تغییراتی که انسان در طبیعت ایجاد می‌کند، از جمله ابزار و آثار، آنها هم ذهنیت انسانها (معانی) را در خود حفظ می‌کند. این مجموعه را می‌توان «آثار فرهنگی » نام نهاد که شامل ابزارها هم می‌شود. ماهیت آنها مادی است و بکار عمل می‌آیند؛ بعد از خلق بیشتر امری مادی هستند تا معنوی؛ اما همیشه وابسته به حوزه معنا باقی می‌مانند. با قبول این تقسیم‌بندی می‌توان فرهنگ عمومی را واقعیتی معنوی دانست که در سه شکل تجربه می‌شود:

درونی ( تجربی بیواسطه)

       تجربه درونی و تجربی نماد    

نهادها و آثار ( ابزار )

تبلوری و متجلی»

 

 

 

 

نظریه های فرهنگ عمومی:

     با تشکیل سازمان های جدید اجتماعی مسئله هویت و هویت شناسی در موضوع فرهنگ عمومی جایگاه ویژه ای به خود گرفت. در فرهنگ عمومی هویت یک طرف سکه و ارزش های عامه طرف دیگر آن است. در ادبیات جامعه شناسی و ارتباطات غرب سه نوع نظریه درباره فرهنگ عمومی به وجود آمده است که هریک از آنها کم و بیش حاکم بر فرهنگ های عمومی امروز بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکایی است .

     یکی از سه مکتب فکری که در جهان غرب بیشتر مورد بحث قرار گرفته است فرهنگ عمومیِ «جامعه توده وار» یا انبوه است. جامعه توده­وار، وسایل ارتباطی توده وار یا جمعی، و فرهنگ توده وار یا عامه اجزای این نظریه است. جامعه توده وار به نوعی از جامعه اشاره می کند که در آن روابط میان افراد به علت صنعتی و مدرن شدن شکل توده­ای به خود گرفته و ازدیاد جمعیت به ویژه در شهرهای بزرگ عامل اصلی آن است. طبق نظریات طرفداران این مکتب، خاستگاه فرهنگ توده وار یا فرهنگ عامه، یکی از نتایج این فرآیند است.

     اصطلاح فرهنگ توده­وار غالباً برای ایجاد تمایز میان هنر معتبر پایدار و فرهنگ کالایی برخاسته از توده ها نظیر موسیقی پاپ و نمایش های طولانی تلویزیون، تیراژ روزنامه ها و کمیت آنها، بازاریابی، روش های آماری، آگهی های شهری و تابلوئی در بزرگراه ها و کنار پارک ها و
استادیوم های ورزشی، سنجش افکار عمومی، احزاب به اصطلاح محبوب روز، جناح های مورد جذب و ادغام توده ها مورد استفاده قرار می گیرد.

     دومین مجموعه گزاره ها یا نظرها در موضوع فرهنگ عمومی در جامعه به جبر فن آوری اطلاعات مربوط می شود. این دیدگاه مدت هاست که یکی از رایج ترین دیدگاه هائی است که در زمینه ماهیت دگرگونی های فرهنگی و اجتماعی به بحث می پردازد و مانند مکتب فرهنگ توده وار نفوذ بسیاری در میان سیاست گذاران به جای گذاشته است. طبق این مکتب تمدن مدرن، تاریخ اختراعات مدرن است. ماشین بخار، تلویزیون، اتومبیل، کامپیوتر و ماهواره این وضع تازه را برای انسان نوین فراهم آورده اند.

     توسعه ای که زمینه را برای فن آوری نوین و در نتیجه برای دگرگونی اجتماعی و فرهنگی مناسب کرده است، مقوله ای خودزاست. مکتب معتقد به جبر فن آوری در نیم قرن پیش در بحث های مربوط به فرهنگ و ارشاد جامعه و وسائل ارتباط جمعی خود را در تعبیر معروف «دهکده جهانی» نشان داد. این مکتب ابتدا در آمریکای شمالی (کانادا و ایالات متحده) و سپس در اروپای غربی و بعدها به تقلید روز در میان دولتمردان و دست اندرکاران دنیای شرق از جمله ممالک اسلامی مطرح شد.

      نظریه اقتصاد سیاسی، سومین مکتب مطرح در قبال فرهنگ عمومی است. مارکسیست ها، نومارکسیست ها، چپ جدید و کسانی که نسبت به جامعه دیدگاه سوسیالیستی دارند، حامیان این نظریه را تشکیل می دهند. نویسندگان این قلمرو نیز مانند پژوهشگران نظریه فرهنگ توده وار و پیروان مکتب جبر فن آوری و فرهنگ، افراد و گروه های گوناگونی هستند و آثار آنها در موارد بسیار زیادی سرمشق کار سیاستگذاران، «روشنفکران» و دست اندرکاران غرب و شرق و همچنین برخی در ممالک اسلامی بوده است.

     نظریه اقتصاد سیاسی دایره بسته شده در مکتب توده وار را مورد سؤال قرار می دهد و این پنداشت را مطرح می سازد که رسانه های ارتباط جمعی و وضع فعلی زندگی مدرن آنقدرها هم باعث فرهنگ توده وار و ابزار شکل دادن به آن نیستند، بلکه آنها مجاری انتقال محتوای فرهنگی هستند، محتوایی که مستقل از آن رسانه ها شکل توده را به خود گرفته اند.

     تصویری که نظریه پردازان فرهنگ و جامعه توده وار ارائه می کنند، اغلب از نگرش مسیحیت پروتستانی به جامعه و حداقل از دکترین اقتصادی «اقتصاد آزاد» گرفته شده است. اما نظریه پردازان اقتصاد سیاسی اکثر دیدگاه های خود را از دیدگاه مارکسیستی «تولید» گرفته اند. نظریه اقتصاد سیاسی برعکس نظریه فرهنگ توده وار، از پائین و نه از بالا به این فرآیند می نگرد تا توده ها بتوانند در ماشین سیاسی و اقتصادی و در تولید و توزیع پیام های فرهنگی مشارکت جویند. اکثر هواداران این مکتب فکری براین باورند که انسان اساساً خوب است و این نیروهای اجتماعی است که او را به فساد می کشاند.

     اگر اوضاع مطلوب اجتماعی و به ویژه نهادهای سالم اقتصادی و سیاسی سکولار (دنیوی و غیردینی) به وجود آید، معیارهای دل چسب فرهنگی را شکوفا خواهند کرد. از مارکس گرفته تا لنین از «مکتب انتقادی فرانکفورت» گرفته تا «مکتب اقتصادی لندن»، با همه تفاوت هایی که ملاحظه می شود، در کل معتقد به این نظریه اقتصاد سیاسی هستند.

     نظریات این سه مکتب در اینجا خلاصه شد چون این نظریات بیش از حد در بین دولتمردان، «روشنفکران»، دانشگاهیان، دانشجویان، و رسانه های امروزی در ایران تبلیغ شده بدون اینکه دیدگاه ها و جهان بینی های مادی و عواقب سیاستگذاری های آنها برای عامه مردم توجیه گردد. نظریه های دیگر نیز موسوم به فرانوگرائی فرهنگی و فراساختارگرائی غرب نیز که همچون یک همتای برجسته در قلمروهای فلسفه تاریخ و نقد ادبی سه دهه اخیر ادبیات و رسانه ها و گفتمان های دولتی ما حضور داشته، نسبت به مکتب فکری معتقد به توده وار و جبر فن آوری و اقتصاد سیاسی چندان تفاوتی ندارند. این نظریه های دیگر یا فرعی در حقیقت پاسخ به بحران های
مکتب های اصلی است و مقاومت در برابر وضع موجود که ضمن انتقاد به تجلیل از وضع خود
 می پردازد.

 

تغییر فرهنگ عمومی

     فرهنگ عمومی قلمرویی است سیال و در حال تغییر که بعضی از حوزه‌های آن به سرعت در حال تغییر است و بعضی از حوزه های آن به صورت بطنی تغییر می‌کند و گاه ثابت باقی می‌ماند. آنچه به عنوان افکار عمومی شناخته می شود بخشی از فرهنگ عمومی است که در جوامع جدید با سرعت زیادی تغییر می کند و به حوزه عرفی آن تعلق دارد. همچنین آنچه به عنوان مد (خصوصاً پوشش و آرایش) شناخته می شود بخشی ار حوزه عرفی فرهنگ عمومی است. بر این اساس می‌توان تصور نمود که ارزش ها ،عقاید و هنجارها یی از حوزه فرهنگ عمومی خارج شوند و به صورت فرهنگ رسمی در آیند و متقابلاً عقاید از سوی نخبگان فکری و یا سیستمداران ارائه شود و به تدریج وارد حوزه فرهنگ عمومی می شود.

1) پارادایم مثبت گرایی

     این پارادایم که از سنت و روش علمی در حیطه واقعیت های طبیعی پیروی می کند ، معتقد است که فرهنگ هم مانند دیگر پدیده ها ،هر چند با پیچیدگی بیشتر، واقعیتی است که می توان به روشی مشابه روش علوم طبیعی، در خصوص آن تحقیق نمود.در خصوص آن نظریه پردازی کرد و
 نظریه ها را به کمک تجربه آزمود.

     این دیدگاه  که به عنوان نگاه  پوزیتیوسیتی به فرهنگ و جامعه شناخته می شود، به تبع مفروضات اولیه ای که پذیرفته، در خصوص فرهنگ دانشی تحلیلی و انتزاعی مشابه اقتصاد و علوم طبیعی عرضه می‌کند، مفهوم سازی می‌کند و آن مفاهیم را به شاخص‌هایی برای اندازه گیری تغییرات فرهنگی تبدیل می‌کند. از این رو به لحاظ نظری، مستعد ساخت و کاربرد شاخص های فرهنگی است. این دیدگاه به لحاظ روش شناختی شاخص سازی را مجاز و بلکه ضروری
 می داند(رجب زاده،1378)

2) پارادایم تفسیری

در مقابل پارادیم مثبت گرایی، باید از سنت و روشی در مطالعه فرهنگی یاد کرد که به عنوان سنت تفسیری،تفهیمی و... از آن یاد می شود.این عنصر،فصل واقعیات انسانی  از واقیت طبیعی را عنصر معنا می‌انگارد که قابل تجربه حسی نیست و قابل زیستن و فهم از درون است. در این نگاه، واقعیت انسانی منسخ از معنا، همان واقعیت طبیعی است که علوم طبیعی به مطالعه آن می پردازند. در مقابل، واقعیت طبیعی مدغم در معنا ،واقعیتی انسانی است که موضوع مطالعه علوم فرهنگی است و روش خاص خود را دارد. به لحاظ ماهوی، حیات فرهنگی در مقابل حیات طبیعی قرار می گیرد. در این دید گاه،مفهوم معنا، مفهوم کلیدی است.

    معنا امری است که از درون زندگی و جریان زندگی سر بر می آورد، بنا بر این امری است زیسته و اگر مفهوم تجربه هم از آن اطلاق شود، باید از تجربه زیسته صحبت کرد، در مقابل تجربه حسی معنا، فهمیدنی است و قابل فهم و تفهم نه قابل درک تجربی، هر چند که تجربه حسی واسطه تفهم قرار می گیرد. بنا بر این وجه همت علوم فرهنگی فهم معناست و تجربه حسی فقط ابزار آن تلقی می شود. از این نگاه، فرهنگ مفهومی است برای نامیدن حیطه معانی و هر آنچه معانی به آن رنگ می بخشد و آن را به صورت پدیده ای انسانی در می آورند و پدیده فرهنگی، پدیده‌ای معنا دار است (رجب زاده،1378).

 

3) پارادایم انتقادی

     این پارادایم سعی دارد دو پارادایم قبلی را با هم تلفیق کند و هم به علیت های اجتماعی و هم به معانی و فهم افراد از موضوعات مختلف توجه داشته باشد.تئوری انتقادی علوم اجتماعی فقط به دنبال شناخت نیست،بلکه به دنبال تغییر وضع موجود نیز هست، همچنین بر خلاقیت انسان ها تاکید دارد. این پارادیم معتقد است که نهایتاً یک نظم اجتماعی ایده‌ال می‌تواند در جامعه بوجود بیاید.بحث اصلی این دید گاه بر دو قضیه متمر کز است:

الف) ایده‌ها و افکار مردم حاصل جامعه ای است که در آن زندگی می کنند. چون اندیشه از نظر اجتماعی شکل می‌گیرد. دستیابی به دانش بی طرف و عینی و نتیجه‌گیری بدون تاثیر پذیری از دوره ای که در آن زندگی می‌کنیم، غیر ممکن است و تمامی الگوهای مفهومی که به کار میگیریم، مربوط به یک دوره تاریخی است.

ب) روشنفکران و متفکران نباید کوشش کنند که بینش بی طرف و عینی داشته باشند،یعنی این که واقعیت از قضاوت ارزشی جدا نیست و بر عکس،محقق باید دید گاه انتقادی داشته باشد و  این گرایش باعث افزایش آگاهی فرد و جهت دادن به تحولات اجتماعی می شود (رجب زاده،1378).

 

خرده فرهنگ و فرهنگ عمومی:

     همه انسانهایی که از گذشته‌های دور تا کنون در اقصی نقاط گیتی زندگی کرده و می‌کنند برای تفسیر و تحلیل و رفع نیازهای مختلف خود گردهم آمده و در چارچوب گروههای اجتماعی و جوامع انسانی منظومه‌ای همانگ و انسجام یافته یعنی فرهنگ را بوجود آورده‌اند . پس فرهنگ از طرفی یک پدیده عام است، یعنی هیچ گروه و جامعه انسانی نبوده و نیست که فرهنگ نداشته باشد . از طرف دیگر از آنجا که هر گروه و جامعه‌ای پیوسته تحلیل وتفسیر خود را از واقعیات حیات و نیازهای بشر داشته و برخورد ویژه خود را در تلاش برای رفع این نیازها مبذول داشته است طبیعتاً فرهنگ خاص خود را ساخته است . بدین ترتیب در میان گروههای انسانی ، جوامه واقوام مختلف فرهنگهای متنوعی وجود دارند که هر کدام ممکن است در جنبه‌ای از بسیار جنبه‌های فرهنگ ، متکاملتر از دیگری باشد ولی در مجموع هیچیک بردیگری برتری ندارد.  نه تنها فرهنگها در بین ملل و اقوام مختلف متفاوت هستند که در داخل یک جامعه بزرگ نیز فرهنگهای کوچکتر یا خرده فرهنگهای مختلف و متفاوتی یافت می‌شود.

 

چه باید کرد؟

آنچه بطور اجمال در این نوشتار مورد ملاحظه قرار گرفت تا حدودی قدرت، جامعیت و گستردگی فرهنگ عمومی و تأثیرات آن بر زندگی اجتماعی انسانها را بیان می‌کند . باتوجه به ابعاد و بزرگی این تأثیرات است که اهمیت مطالعه دقیق و همه جانبه فرهنگ عمومی و رابطه و پیوند آن با سایر مقولات جوامع انسانی روشن می‌شود . در این بررسی اجمالی تاکید ویژه‌ای به آنچه تحت عنوان معیارهای فرهنگی معروف هستند بعنوان مشخص‌ترین و اصلی ‌ترین وجه تعیین کننده هویت و قابلیت فرهنگی عمومی به عمل آمد وبه برخی از معیارهای فرهنگی که مستقیماً موجب صعود یا سقوط نظامهای اجتماعی می‌شوند اشاره گردید.

 

    در اینجا بعنوان نتیجه‌گیری از موارد یاد شده به نکته دیگر که در بحث مربوط به فرهنگ عمومی قابل ملاحظه به نظر می‌رسند باز هم بصورت اجمال پرداخته می‌شود:

1ـ ضرورت اصلاح و تغییر فرهنگ عمومی

مشاهدات ما از دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم بیان کننده این واقعیت است که در هیچ دوره‌ای از تاریخ حیات بشر، وضعیت جهان تا این حد دستخوش تغییر و تحولات سریع و خارق‌العاده نبوده است. تغییرات و تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی ، ایدولوژیک ، و تکنولوژیک نه تنها عمیق و عظیم‌اند، بلکه به گونه‌ای شگفت آور غیر قابل اجتناب وناگزیر به نظر می‌آیند. این حقیقت که زمینی که برروی آن زیست می‌کنیم درمقایسه با جهان هستی بسیار کوچک است و اینکه مرزهای جغرافیایی و قلمروهای ملی مشخص شده بر روی آن در برابر امواج و ابعاد عظیم تغییر و تحول که در گوشه و کنار کره خاک پیوسته در حال تکوین و تبدیل‌اند کمتر به حساب می‌آیند، برکسی پوشیده نیست. در دنیای متحول امروز عمدتاً به سه شکل می‌توان به زندگی و حیات اجتماعی ادامه داد: می‌شود مرعوب و مفعول امواج گسترده تحولات وابعاد عظیم آن بود ، می‌توان براین امواج سایه گستر و سرنوشت‌ساز سوار شد، و نیز می‌توان موج آفرید و سایه ان را از خانه و محله و جامعه خود تا اقصی نقاط این دنیای بی‌مرز گسترانید.

     این موضوع نباید چیز چندان غریبی به نظر آید، چرا که هم اکنون آنهائی که افسار امواج خروشان و تیزپای تغییرات را بدست دارند انسانهائی هستند درست مانند بقیه انسانها. فقط از طیق بکارگیری توان و قابلیتهایی که همه دارند، و چه بسا از آن غافلند ، آنها توانسته‌اند حضور و مکانیزمهای حرکت امواج را شناسایی کنند و آن رادر جهت منافع وامیال خود، و یا در راستای رفع نیازهای واقعی یا کاذب خود، بکار گیرند. در صورت به کارگیری همان توان و قابلیتهای عام بشری ، دیگران و از جمله جامعه ماهم می‌تواند برای انجام چنین شناخت و بهره‌برداری‌هایی قیام و اقدام کند و سهم خود را از حاصل و نتیجه حرکت امواج تغییر و تحول در جهان بردارد . چنین امری البته نیاز به تصمیم و اراده و همت جمعی یک جامعه دارد، و لازم است زمینه فرهنگی ـ اجتماعی آن در بین مردم فراهم گردد. اما همان‌گونه که بصورت ضمنی اشاره شد این، یعنی حضور و وجود امواج عظیم تحول و تغییر، همه آنها واقعیت دارد نیست . در ورای آن واقعیت دیگری نیز قابل درک و مشاهده است، فقط کمی بیشتر دقت و حساسیت و تیز بینی می‌خواهد. به اعتقاد ما هیچ پدیده‌ای در جهان هستی بی‌خالق نیست و می‌دانیم که خالق و پدیدآورنده پدیده‌های اجتماعی انسانها هستند.

      امواج عظیم تحولات اجتماعی ، اقتصادی ، تکنولوژیک و غیره در دنیا، هر چفدر هم که ابعاد و گستردگی خارق العاده داشته باشند باز هم یک خصوصیت اصلی دارند و آن اینکه پایه‌گذار آنان انسانها بوده‌اند، انسانهایی همانند ما . هیچ تحول و تغییر اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی، یا تکنولوژیک که امواج هر چقدر کوتاه یا بلند داشته باشد، نمی‌توان یافت که ریشه و اساس آنرا افراد انسانی پی‌ریزی نکرده‌باشند . حال ممکن است این آغاز و پایه‌ریزی توسط یک فرد یا تعداد معدودی افراد صورت گرفته باشد و سپس توسط جماعتی بدان دامن‌زده شده و در مراحل بعدی با مشارکت و دخالت گروههای کثیری بر گستردگی و شدت حرکت آن افزوده گشته و بصورت یک جریان قوی تحولات و تغییرات در آمده است. اگر شرایطی که در جامعه ما حکمفرما و جاری است آن چنان به نظر نمی‌رسد که بتواند ما را نه مرعوب و مجبور به تسلیم وپذیرش بی‌چون و چرای هر تحول و تغییر برآمده از شرایط جامعه خودمان یا جامعه جهانی، که فعال و سوار بر امر امواج تغییر است بنماید. و از آن بالاتر چنانچه آرمانها واهداف بلندی الهام بافته از اسلام و قرآن داریم که فکر می‌کنیم می‌توانند جریان‌ساز و موج آفرین باشند، اصولی در این راستاست، باید فرهنگ عمومی و ضرورت تحول و اصلاح آنرا در جامعه خود دریابیم.

     پس برای اینکه به خصایل نیک ، ارزشهای متعالی ، و گرایشات و رفتارهای سازنده وتکامل بخش فرصت شکوفایی ببخشیم ، باید فرهنگ عمومی جامعه را برای پرورش آنها تزکیه و اصلاح نماییم . بدون توجه به این مهم هرگونه سرمایه‌گذاری دیگر و تامین منابع دیگر دخیل در امر رشد و توسعه چندان راه به جایی نخواهد بد. تجربه تاریخی خودمان و دیگران این واقعیت را به ثبوت رسانده است.

 

2ـ چگونگی اصلاح وتغییر فرهنگ عمومی

با توجه به آنچه در بخشهای قبلی راجع به شناخت فرهنگ عمومی و کارکرد عوامل و مشتقات آن بیان شد، در جریان طراحی برنامه‌ای برای ایجاد تغییر و اصلاح در فرهنگ عمومی لازم است ملاحظاتی چند را منظور داشت تا اجرایآن برنامه در عمل با موفقیت قرین گردد. اگر ما به شرایط موجود دنیا و جامعه خود از موضوع و جایگاه فردی نگاه کنیم شاید به این نتیجه برسیم که در برابر بزرگی و پیچیدگی تحمیل‌ها هیچ‌کاری نمی‌شود کرد وباید تسلیم روزگار شد. نظام فرهنگی موجود با مقتضیات و القائات آشکار و پنهان خود در این صورت، همچون هیولایی عظیم و افسار گسیخته می‌ماند که هر گونه تلاش ومقاومت‌ ما در مقابلش آنچنان ضعیف و ناتوان به نظر می‌رسد که بعید است راهی به جایی برد.

     مورد دیگری که در بحث چگونگی اصلاح باید مورد ملاحظه قرار گیرد این است که هر گونه برنامه‌ریزی جهت تغییر یا اصلاح فرهنگ عمومی باید در بر گیرنده میل و اراده مردمی باشد که تحت تأثیر آن فرهنگ و به تبعیت از اقتضائات آن زندگی می‌کنند . بنابراین غلط است که فکر کنیم گروهی به عنوان خبره یا نخبه یا مسئول می توانند همه پروسه شناخت و تجزیه و تحلیل فرهنگ عمومی یک جامعه وسیع را به عهده بگیرند و پس از آگاهی بافتن از نقاط ضعف و قوت، به نسخه پیچی و سپس پیاده کردن برنامه اصلاح و تغییر بپردازند، بی‌آنکه انسانهای ذینفع در این امر نیاز به تغییر و تحول را خوددرک و در پیوسته تغییر دخالت داشته باشند.

نقش روزنامه ها در رشد و گسترش فرهنگ عمومی

امروزه علیرغم پیشرفتهای فراوان علوم ارتباطی و اطلاع رسانی ،هنوز در بین رسانه های گروهی ، جراید خصوصاً روزنامه ها ، سودمندترین ،فراوان ترین و ارزان ترین وسیله برای بالا بردن سطح آگاهی افراد جامعه و مبارزه با جهل و بی خبری به شمار می آیند. در بین جوامع توسعه یافته و در حال توسعه هنوز نشر و مطالعه روزنامه مبین روشنفکری ،درک عمیق و بالا بودن شعور سیاسی و اجتماعی است. روزنامه ها به خاطر ویژگی‌هایی از قبیل ارزانی، فراوانی، نقل صحیح و دقیق اخبار، اختصار و تنوع مطالب و سادگی زبان و...، قادر هستند طیف گسترده‌ای از اقشار مختلف جامعه را تحت پوشش اطلاعاتی قرار دهند و نیز به واسطه مقبولیتی که در مردم دارند می‌توانند وسیله خوبی برای انتقال آگاهی‌های مختلف به ذهن و خاطر مردم وترمیم و تصحیح روابط و ضوابط موجود در جامعه باشند.

 

ارائه پیشنهادات:

1-خانواده به عنوان اولین کانون تربیتی باید نسبت به مسئولیتهای خویش آگاه باشد. باید اعضای این تجلیگاه پرورش و تربیت، پاسدار حریم مقدس آن و دارای اعتدال رفتار باشند. زیرا محیط خانواده بستر رشد فضایل و ملکات اخلاقی و تحکیم مبانی عقیدتی و فرهنگی است.

2 - وظایف و تعهدات جامعه نیز در اشاعه فرهنگ سالم  کمتر از خانواده نیست جامعه به کمک رسانه‌های دیداری، شنیداری و نوشتاری در القاء و انتشار فرهنگ اصیل دینی و آیین ملی و رشد و بالندگی جامعه بسیار موثر است .

 برخی از مسئولیتهای جامعه عبارت است از :

ـ تبلیغ پیام انسان ساز اسلام و مداومت در ابلاغ، که جامعه را از گزند نفوذ فرهنگ‌های بی‌پایه و وارداتی مصون می‌دارد. و بنیه اعتقادی افراد را تقویت می‌نماید.

ـ رسانه‌ها باید، جامعه را به دانشگاهی مبدل نمایند که بستر تبادل افکار باشد و در فضای باز فرهنگی ارائه الگوهای پسندیده معنی‌دار شود.

ـ آموزشهای فرهنگی از سوی رسانه‌های جمعی باید به صورت مستقیم و غیرمستقیم باشد و نیز مطابق نیازهای عمومی افراد جامعه در تمام زمینه‌های فرهنگی صورت پذیرد .

ـ آموزشهای فرهنگی باید با مقتضات زمان همراه بوده و طرحها و برنامه‌های نوین ارائه دهد .

ـ لازمه درونی شدن ارزشها وجود انگیزه‌های قوی است.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.