جَاءَ
الرَّحِیلَ حَبِیبَتِی جَاءَ الرَّحِیلَ..
عشق من، هنگام رفتن و جدایی فرا رسید
لاَ تَنظُری لِلشَّمْسِ فِی
أَحْزَانِهَا
عشق من، به خورشید در هنگام به سر
بردن در غم و اندوههایش نگاه نکن
فَغَدَاً سَیَضحَکُ ضَوْؤُهَا بَیْنَ
النَّخِیلِ
فردا درخشش نور آن در میان نخلستانها
خواهد خندید
ولتذکُرینی عِنْدَمَا یَشْتَاقُ
قَلْبَکِ لِلْأَصِیلِ
در آن هنگام است که تو، مرا به یاد
خواهی آورد چرا که من همیشه برای تو سرچشمه وجود بودهام
وَتَعُودُ تَرُقُصُ الْأَزْهَارُ
مِثْلَمَا کَانَتْ عَلَى الْغُصْنِ الْجَمِیلِ
و گلها در آن هنگام همانند روزهایی
که بر روی شاخهها بودند، با وزش نسیم، دوباره رقص خود را از سر خواهند گرفت
لاَ تَدَّعِی أَنَّ الْهَوَى
سَیَمُوتُ حُزْناً بَعْدَنَا
گمان مبر که عشق بعد از ما نیست و
نابود خواهد شد
فَالْحَبُّ جَاءَ مَعَ الْوُجُودِ
وَعَاشَ عَمْرًا قَبْلَنَا
چرا که عشق و محبت از زمان پیدایش
هستی بوده و حتی قبل از ما نیز زندگی میکرده است